پيشگفتار:
در دنباله سه پيشگفتار گذشته درباره روابط
زن و مرد صحبت كرده، در ابتدا بخشي از روابط زن و مرد را در جامعه بررسي مينماييم
و در ادامه حاصل اين روابط را مورد مطالعه قرار مي دهيم. براي شروع بررسي، زن را به
عنوان عنصر ابتدايي در نظر گرفته و در كنار او وضع مرد را مطرح كرده و سپس رابطه ما
بين را بررسي ميكنيم.
1- بانويي آرايش كرده و آراسته به اجتماع داخل
ميشود، در حاليكه غرضي براي رابطه با مرد ندارد و بدنبال كاري ميباشد. رابطه
بعضي از مردان با اين بانو حالت تقاضا و رد از طرف او ميباشد كه نهايتاً حاصل، يك
فعاليت منفي و بيثمر در اجتماع هست.
2-
بانويي آرايش كرده و آراسته به اجتماع داخل ميشود در حاليكه خواستار رابطه با مرد
ميباشد، ولي هيچگونه راهكاري براي اينگونه ارتباط براي خود نميشناسد، «يعني حتي
در درون خود»، و نهايتاً بعضي از مردان خواهان او ميگردند، منتهي چون او راهي را
براي اين گونه ارتباط نميشناسد در نتيجه ارتباطي صورت نميگيرد. حاصل اينگونه
ارتباط در اجتماع، اتلاف وقت مرد و زن و نهايتاً يك فعاليت منفي ميباشد.
3-
بانويي آرايش كرده و آراسته به اجتماع وارد ميشود در حاليكه خواستار رابطه با مرد
ميباشد. و براي اين كار، راه ارتباط را ميشناسد، و نهايتاً ارتباط هم برقرار
ميگردد، منتهي بخاطر موازيني كه در زندگي او حكمفرما است از قبيل مادر، پدر،
اعتقادات، رابطه قطع ميگردد. حاصل اين ارتباط هم چون رابطه زن و مرد به طور كامل
و مطلوب انجام نميگيرد «كه رابطه كامل صحيح، ابتداي يك بهره برداري ادامه دار
است»، نهايتاً يك فعاليت منفي ميباشد.
4-
بانويي آرايش كرده و آراسته به اجتماع وارد ميشود در حاليكه خواستار رابطه با مرد
ميباشد و براي اين كار راه ارتباط را ميشناسد و نهايتاً ارتباط هم برقرار
ميگردد، ولي بدون در نظر گرفتن تناسب طرفين از لحاظ خانوادگي و راهي مشترك براي
پيمودن، اين دوستي در سطحي بلا معلوم و بلا تكليف و با توجه به مشاغل و مشكلات پسر
و دختر، مثلاً درس ادامه مييابد و نهايتاً به رابطه كامل صحيح زن و مرد نميانجامد
و اثر آن با توجه به زماني كه از آنها تلف ميكند منفي ميباشد.
5-
همان مورد قبل در نظر گرفته شود فقط اين مطلب هم اضافه شود كه زن و مرد از
هم تمتع غير صحيح هم ببرند. در اينجا متأسفانه زيربناي زندگي مشترك، از لحاظ
خانواده و راهي مشترك براي پيمودن در نظر گرفته نشده است. فاجعه زماني است كه زن و
مرد نتوانند بطور معمول هم ازدواج كنند. براي زن چه فاجعهاي خواهد بود و براي مرد هم
به گونهاي ديگر دردناك است. اگر مشكلات زندگي روزمره اين زن و مرد را هم به حالشان
اضافه كنيد خواهيد ديد اين رابطه هم، چگونه بي ثمر و منفي ميباشد.
اينها بخشي از روابط زن و مرد در اجتماع
ماست كه نويسنده با بينش و ديدن آن در سطح جامعه آن را بررسي نمود. و چقدر نيروهاي
جوان در اثر اين فعاليتهاي منفي به هدر ميرود و ميل زن و مرد به يكديگر كه
ميتواند سبب خيرات براي آنها باشد چگونه در راه صحيح بهره برداري نميگردد. حتي
بهره برداريهاي كامل و جزئياي كه زن و مرد در اثر اين روابط منفي از يكديگر مي
نمايند آنها را از بهرهبرداري صحيح و نتيجه بخش عقب مياندازد.
در مقابل همه اينها راه صحيح چيست؟
ارزيابي صحيح پسر و دختر از يكديگر در طي آشنايي رو به رو و خانوادگي، تعيين راه
مشترك صحيح آينده، تصميم قاطع براي امر ازدواج و سرانجام ازدواجي با
آينده روشن. در اين نوع رابطه زن و مرد هم
لذتهاي قبل از ازدواج به اندازهكافي وجود دارد و هم لذات ازدواج، يك بهره برداري
ادامهدار ايجاد ميگردد. بايد بدانيم رابطه زن و مرد در نهايت سبب تضعيف آنها
خواهد شد «از لحاظ جسمي» و اين ضعف، محيط مطلوب احتياج دارد، كه جبران گردد. در عين
اينكه شخص از كارهاي مثبتاش هم نيفتد و اين محيط مطلوب همان ازدواج است كه در اين
بخش مطرح گشت. (مطلب اخير را با اشاره بيان كردم اگر چه بسيار مهم و اساسي است و
اگر كساني خواستار اين بودند كه آن را بهتر دريابند ميتوانند با نويسنده تماس
بگيرند).
دوستان چرا سرگرداني؟ چرا راه روشن طي نشود؟
مگر انسان چقدر عمر دارد كه عمرش را در اين كوچه باغهاي بی سرانجام دوستيها
بگذراند و آيا ما نبايد از عمرمان استفاده كرده و راه رسيدن به خوبيهاي روز افزون و
هميشگي را پيدا نماييم و با توجه به راه تشخيص داده، براي رسيدن به مطلوب عمل داشته
باشيم؟
بشر راه را نيافته است.
عليرغم پيشرفتهايي
كه امروزه در عرصه زندگي روح انسان را تحت تأثير قرار ميدهد، اگر به ديده
اندازهگير به وضعيت بشر امروز نگاه كنيم، ميبينيم كه بشر راه را نيافته است. در
زمينه سرعت، ايجاد زيبايي و رفاه و … پيشرفتهايي داشته است. ولي چيزهايي را در ازاي
آن از دست داده است. زيبايي طبيعت، آرامش، زندگي بافرصت، حتي اگر از دست دادهها را
نديده بگيريم، ميبينيم آنچه را هم كه بدست آورده نهايتاً با پيري، تمتع او از آنها
كم ميگردد و با مرگ بهرهبرداري او قطع ميگردد. و اين مشكل اساسي بشر است. كه
ارتباط او در پهنه هستي كه اكنون ميشناسد، با خوبيها قطع ميشود و اين است كه سايت
ما بدنبال بهرهبرداري هميشگي از خوبيها
ميباشد.
جلسه قبل در راستاي شناختن انبياء الهي بعنوان واسطهاي براي ارتباط با مركز خوبيها
كه نتيجه اين ارتباط، بهرهبرداري هميشگي از خوبيهاست، كلماتي از انبياء الهي را
نقل كرديم. اين بار هم در جهت شناخت شخصيت انبيا و دريافت اينكه تا چه حد قابل
اعتماد هستند كلماتي ديگر از آنها را نقل ميكنيم:
حضرت محمد (ص) ميفرمايند:
- جلب محبت نصف عقل است : عقل كه راهنماي
انسان در رابطه رسيدن به خوبيهاست، جلب محبت ديگران در آن نقش بسزايي دارد و انسان
با داشتن محبت ديگران ميتواند از خوبيهاي آنها بهره برده و از امكانات آنها براي
رسيدن به خوبيهاي برتر كه خود آنها نيز ميتوانند از آن بهره ببرند استفاده كند.
- خوب سؤال كردن نصف علم است : اگر انسان
دانستههاي خود را جدا كند و سؤال را بشناسد، در اين فرآيند جداكردن دانستهها علم
او مستحكم ميگردد و چون سؤال را واضح ميداند، كسي كه از او سؤال ميشود، مطلب
سؤال كننده را در مييابد كه اين خود نيز راه كسب علم را آسان ميكند. و در نهايت
وقتي كه پاسخ داده ميشود چون شخص ميداند سؤالش چيست پاسخ را بخوبي در مييابد و
از طرفي اگر پاسخگوي اول جواب را نميدانست، شخص سؤال كننده چون سؤال را خوب
ميداند پيگيري براي جواب را ادامه ميدهد تا نهايتاً به جواب ميرسد. علاوه بر
اينكه بسياري اوقات وقتي انسان ميخواهد مجهول را دقيقاً براي خود روشن كند در ضمن
همين فرآيند، سؤالش بر طرف ميشود و به جواب ميرسد. و ميببينيد كه اين كلام
پيامبر خدا چقدر در كسب علم مؤثر است.
- اندوه نصف پير شدن است : پير شدن يعني
ضعيفي و كم قدرتي و ميدانيدكه اندوه چقدر در كم قدرت شدن انسان مؤثر است. اندوه
بخاطر درس، بخاطر قرض، بخاطر چيزي كه انسان خواسته و به آن نرسيده است. اينكه چطور
ميتوان اندوه را برطرف كرد جواب زندگي بخش و پرقدرت دارد كه الان مورد بحث من
نيست. كساني كه طالب به دانستن هستند ميتوانند با نويسنده تماس بگيرند.
- قناعت، مالي است كه تمام نميشود : قناعت
يعني كفايت كردن به آنچه كه نهايتاً انسان قسمت او شده است. اين صفت انسان را از
كوشش براي بدست آوردن نهي نميكند اما همانطور كه شايد بدانيد انسان نهايتاً با
وجود كوششهايي كه ميكند قسمتي دارد و اندازهاي از رفاه سهم او ميباشد (حتي شخصي
ثروتمند هم، گاهي ثروتش بصورت جاري نيست و آنچه كه از آن ميتواند استفاده كند
محدود است و يا اصلاً گاهي ثروتمند هم ور شكست ميگردد) و اين قناعت يعني زندگي
كردن همراه با رضايت، با آنچه كه سهم انسان از رفاه ميباشد و ميبينيد كه اگر
انسان اين صفت را داشته باشد و قناعت كند به آنچه كه سهم او ميباشد هميشه در حال
ثروتمندي است. يعني مالي دارد كه تمام نميشود.
- امانت داري روزي و ثروت را جلب مينمايد :
نميدانم توجه داريد يا نه كه چقدر امين بودن و اين صفت پاكي باطن، در ترقي انسان
در اجتماع مؤثر ميباشد. اين مطلب در خانواده، در جمع كوچك كه انسان عضو آن
ميباشد، در اينكه شخص، عضوي مؤثر در خانواده و آن جمع باشد اثر خود را نشان مي
دهد. اجازه بدهيد يك قصه تاريخي را براي شما نقل كنم. در زمان عبدالملك، سرهنگي
امير لشكر او بود. جنگ درگرفت و بنا شد سرهنگ به جبهه برود. طلاهاي امانتي خود را،
سرهنگ نزد كاسب محل به امانت گذاشت و به او گفت اگر برگشتم كه هيچ، اگر برنگشتم و
كشته شدم اين مقدار بعنوان مزد خودت بردار و باقي را به خانوادة من تسليم كن. در
زمان قديم امانت را در نزد امين محل ميگذاشتند و اين كاسب، امين محل بود. در اين
مدت كه طلاها نزد كاسب محل امانت بود، پدر كاسب كه خود نيز روزي امين بود و
ثروتمند، منتهي چون خيانت در امانت كرده بود سبب شده بود كه اعتبار خود را از دست
بدهد و فقير شود، به پسر ميگفت: پسر بيا با اين طلاها يك كاسبياي بكنيم بعد جايش
ميگذاريم، و پسر قبول نميكرد. تا اينكه از قضا سرهنگ در جبهه كشته شد. فرزند
سرهنگ نزد كاسب آمد در حاليكه اطلاع نداشت پدرش پيش او طلا امانت گذاشته و گفت وضع
ما بد است نامهاي به عبدالملك بنويس و به او بگو، بالاخره پدر ما امير لشكر شما
بوده، به وضع ما رسيدگي فرماييد. كاسب نامه را نوشت و فرزند سرهنگ با لباسهاي
نامناسب ناشي از فقر، به دربار پادشاه رفت. اتفاقاً آن روز پادشاه از دنده چپ بلند
شده بود و اخلاقش خوب نبود. فرزند سرهنگ را با بداخلاقي برخورد نمود و به وضع او
توجهي نكرد. فرزند سرهنگ به نزد كاسب محل آمد و جريان را نقل كرد. شب، كاسب گوني
طلا را برداشت و به در خانه سرهنگ رفت به خانواده او عرض كرد اين امانت سرهنگ است
كه نزد من بوده و دستمزد خود را از آن برداشت و هرچه خانواده اصرار كردند بيشتر
بردار او برنداشت و گفت مرا همين بس است. خانواده سرهنگ به زندگي خود سر و ساماني
دادند. از آن طرف پادشاه بعداً نامه كاسب را خواند. با خود گفت راست است، اين سرهنگ
امير لشكر ما بود. زحمت كشيد. فرستاد به دنبال فرزند سرهنگ كه بيا. وقتي فرزند آمد،
اين بار او را با وضع آراسته ديد. گفت آندفعه چه وضعي بود و ايندفعه چه وضعي؟ فرزند
ماجراي امانت و امانتداري كاسب را نقل كرد. عبدالملك گفت در مملكت من چنين شخص
اميني وجود دارد. او بايد خزانهدار مملكت شود و نهايتاً كاسب محل، خزانهدار مملكت
گرديد. ميبينيد با اينكه بدنبال وسوسههاي پدر و يا غيره نرفت و امانت داري كرد
چطور ثروت به او روي آورد.
- سعادتمند كسي است كه بوسيله غير خودش ، پند گيرد : پند گرفتن از سرنوشت ديگران
بسيار در به كمال رسيدن انسان مؤثر است. در اين باره قدري بينديشيد تا بار بعد
دربارة آن توضيح دهم.
5 كلمه كوچك از حضرت محمد (ص) كه مجموعهاش يك خط و نيم ميشود، حاوي درياي دانشها
ميباشد. اگر انسان از آنها استفاده كند، بمانند اينكه سوار بر باد تندرو باشد، در
آسمان زيباي هستي رو به كمال ميرود. و از همينجاست كه شخصيت انبياء، اين
بزرگوارهاي الهي براي ما قابليت اعتماد پيدا ميكند و اگر كساني مطالب سايت ما را
زنجيروار دنبال كرده باشند متوجه ميشوند كه اگر اعتماد ما به اين افراد ايجاد گردد
ما در رسيدن به هدف، خوبيهاي روز افزون و هميشگي، قدم بسزايي برداشتهايم.
با تشکر
|